آسترال

لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ

آسترال

لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ

نصیحت حضرت مولانا

در این عمری که میداﻧﻲ

فقط چندی تو مهماﻧﻲ!

به جان و دل

تو عاشق باش......رفیقان را.......مراقب باش......

مراقب باش ﺗﻮ به آﻧﻲ،

دل موری نرنجاﻧﻲ...

که در آخر تو میمانـﻲ و

مشتی خاک که از آﻧﻲ...

دلا یاران سه قسمند گر بدانی.

زبانی اند و نانی اند و جانی.

به نانی نان بده از در برانش.

محبت کن به یاران زبانی.

ولیکن یار جانی را نگه دار.

به پایش جان بده تا میتوانی

تفاوت ایشاالله ، انشاالله و ان شاءالله درکجاست؟

 ایشاالله: یعنی خدا را به خاک سپردیم (نعوذبالله) (استغفرالله)

 انشاالله: یعنی ما خدا را ایجاد کردیم (نعوذبالله) (استغفرالله)

 ان شاءالله: یعنی اگر خداوند مقدر فرمود (به خواست خدا)

آیه هایی در مورد جهنم

1 – با دیدن جهنّم صورت کفّار سیاه می شود .( یونس 27 )

2 – جهنّمی از عذاب آنقدر به تنگ می آیند که طلب موت می کنند و برآنان موت نمی آید . ( فرقان 13 )

3 – جهنّم گوشت چهره جهنمی ها طوری می سوزد که گوشت شان بیرون می زند . ( مومنون 1- 4 )

4 – آتش جهنّم نه زنده می گذارد و نه می کشد . ( اعلی 13 )

5 – کفّار در ستون های  جهنّم زندان کرده می شوند و دروازه او بر روی کفّار بسته می شود . ( همزه 8 – 9 )

6 – آتش جهنّم استخوان های کفار را می شکند . ( همزه 4 )

7 – کفّار در جهنّم جیغ می کشند و ناله می کنند و هیچ آواز جوابی نمی شنوند . ( انبیاء 100 )

8 – غذای جهنّمی ها در جهنّم درخت ز قوم خاردار آتشی است که مانند مس گداخته در شکم می جوشد . ( دخان – 43 )

9 – چرک و خونی که از زخم های جهنّمی ها بیرون می آید بجای آب به آنها نوشانده می شوند . ( ابراهیم – 16 – 17 )

10 – جهنّمی ها لباس آتشین پوشانده می شوند . ( حجّ – 20 )

11 - دست و پای جهنّمی با زنجیر بسته می شود وآتش بر صورتش ریخته می شود . ( ابراهیم – 49 – 50 ) 

12 – زیر انداز ( لحاف ) وروانداز ( پتو ) جهنّمی ها از آتش است . ( اعراف – 41 )

13 – برای جهنّمی فرش آتشین پهن کرده می شود . ( زمر – 16 )

14 - جهنّمی در قنات پر زا آتش انداخته می شوند . ( کهف – 29 )

15 – در گردن جهنّمی طوق آتشین انداخته می شود . ( حاقّه – 30 )

16 – پای جهنّمی با زنجیر های جهنّمی بسته می شوند . ( مزّمّل – 12 )

17 – جهنّمی بوسیله هوای خیلی گرم  و دودهای خیلی گرم عذاب داده می شوند . ( واقعه – 41 – 44 )

18 – جهنّمی در جهنّم به صورت کشیده می شوند . ( قمر – 48 )

19 – جهنّمی را مجبور می کنند بر روی کوه های آتشین بالا بروند . ( مدّثّر – 17 )

20 – جهنّمی ها با گرزها و چکش های آهنین زده می شوند . ( حجّ – 19 )

چشم بصیرت

آنکس که چشم بصیرتش گشوده شود مبهوت گردد و دیگرش فرصت سخن نبود.

حضرت بایزید بسطامی

ویژگی های جهان دوم روحی

فرامرز ملاحسین طهرانی


سوال: باز هم برایمان از خصوصیات و ویژگیهای جهان دوم روحی بگویید؟

جواب: چه بگویم از خاطراتی که جز غم  و اندوه و دلگیری چیزی عاید خوانندگان آن نمی کند. مگر آنکه بخواهیم از این خاطرات و از مردمانی که در چنین شرایط اسف انگیزی به سر می برند، عبرت بگیریم. به راستی که زبان از شرح نابسامانی ها و رنج و محنت های مردمان گرفتار در جهان های روحی اول و دوم یعنی جهنم و اعراف قاصر است. و همانطور که بعدا تعریف خواهم کرد زبان از شرح عظمت و شکوه و زیبایی های جهان سوم روحی یعنی بهشت نیز قاصر خواهد بود.

بهتر است از جهان روحی اعراف نیز بگذریم زیرا چیز زیادی برای تعریف ندارد و انشاالله که مردمان این جهان عاری از نعمت و برکت روزی مورد آمرزش پروردگار متعال قرار بگیرند.

  

سوال: تنها سوالی که از جهان دوم روحی برایم باقی است، چگونگی تامین معیشت و اصلا نحوه زندگانی ارواح در جهان دوم روحی است،  به راستی گذر عمر برای  مردمان ساکن در این جهان تا چه حد قابل تحمل و آیا پیوسته در حال عذاب و درد و رنج هستند؟

جواب: بانهایت تاسف باید گفت که آنها پیوسته از یادآوری اعمال و کارهای گذشته خویش در حال آه کشیدن و حسرت خوردن هستند. اگر هیچ عذابی هم ازسوی ماموران الهی به طور مستقیم بر آنها وارد نشود همین یادآوری اعمال ننگین شان در دنیا برای آنها عذاب آور و شرمگینانه است. ارواح پس از مرگ به محض ورود به هر یک از جهان های روحی به عظمت و شکوه و شوکت فرمانروای مطلق و بی همتای کائنات و کل گیتی یعنی خداوند مهربان واقف می گردند و آنجاست که می فهمند چه فرصت گرانبهایی را برای دوستی و نزدیکی با چنین پادشاه و فرمانروای مطلقی برای بهره مندی از مواهب زندگانی پس از مرگ در جهان های روحی از دست داده اند. حتی ارواح بهشتی نیز از کوتاهی هایی که در دنیا داشته اند تا بتوانند انسان بهتری از این که هستند باشند، حسرت می خورند و بر بزرگی و مهربانی و بخشندگی خداوند نسبت به ارواح، چه ارواح وارسته و چه ارواح گنهکار بیش از پیش واقف و آگاه می گردند. در جهان دوم روحی ارواح در یک حالت گیجی توام با سرگشتگی برای جبران اعمال گذشته خویش هستند و در این راه تا آنجا که بتوانند سعی در جلب توجه خداوند بزرگ را دارند تا به نوعی بینش و آگاهی و معرفت در چگونگی خلاص شدن از وضعیت بغرنجی که در آن گرفتارند، نائل آیند.

ارواح ساکن در جهان دوم روحی دارای دردهای جسمانی و روحی فراوانی هستند که همگی این دردها برخاسته از ذهنیت آنهاست. زیرا به قدری این ارواح درگیر فکر و خیالات و اوهام مربوط به گذشته تیره و آینده نامعلوم خود هستند، به انواع امراض خطرناک و مسری دچار می شوند. درواقع ریشه تمام دردها و رنجها و مرض های متراکم در اندام اثیری ارواح گهنکار در جهان اول و دوم روحی در وجود خود آنهاست و درواقع آنچه را که از پیش کاشته اند، در آن دنیاهای ظلمانی و زندگی نکبت آورشان درو خواهند کرد. من و دیگر ارواحی که در معیت آنان بودم زیاد نمی توانستیم در جهان دوم روحی توقف داشته باشیم زیرا همنشینی و مصاحبت هرچند کوتاه مدت با آنها، ممکن بود باعث سنگینی و ثقل روحی ما گردد و همین امر می توانست سبکبالی و قدرت پرواز ما را به سوی جهان های روحی بالاتر نقصان ببخشد. پس می بایست به سرعت از دنیاهای روحی سفلی مثل جهنم و اعراف عبور کنیم و تقریبا تمام ارواحی که مقصدشان به سوی بهشت بود، علاوه بر موضوع یاد شده به سبب ذوق و شوقی که برای رسیدن به جهان های اعلی روحی داشتند، هیچ توقفی در این دو جهان را جایز ندانسته و به سرعت از آن عبور می نمودند.

اما به قدری جهان دوم روحی بزرگ و گسترده بود که علیرغم سرعت زیاد در جابه جایی و صعود، اما همچنان ظلمات و تاریکی بر محیط پیرامونمان حاکم بود. یادم هست که بعد از گذشتن از چندین شهر خراب و ویران، به دشت ها و بیابان های وسیع و لم یزرع و خشک و بایری رسیدیم که بجز حیوانات درنده و خزندگان گزنده مثل مار و سوسمار که در خاک های تفتیده و خشک از سوراخی به سوراخی دیگر می خزیدند هیچ موجود زنده دیگری را نمیدیدیم. تا آنکه بالاخره به مرزهای خروج از جهان دوم روحی رسیدیم و عبور از این مرزها به قدری شوک آور و تکان دهنده بود که حقیقتا تکانه های ناشی از آن و صیقلی که بر اثر اصطلاک مولکولی از حدفاصل این دو جهان روحی بر ما وارد می شد، شبیه نوعی مرگ و تولد دوباره برای ما بود. با عبور از این جهان و ورود به جهان دیگر یعنی جهان سوم روحی، انگار در اقیانوسی از نور غوطه ور شدیم که از شدت این نورانیت در ابتدا هیچ جایی را نمی توانستیم ببینیم و باید اعتراف کنم که ورود به این دنیای نورانی برای من بسیار تکان دهنده و عجیب بود. اگر بخواهم مثالی بزنم مانند این است که شخصی ساعتها در تاریکی باشد و ناگهان بوسیله یک منبع نورانی محیط تاریک وی را روشن کنند، حتما درک خواهید کرد که در ابتدا آن شخص از تایش این نور قدرتمند دچار چه وضعیتی خواهد شد. ما نیزهمین حالت را تجربه کردیم و درابتدای وردمان به جهان سوم روحیس قادر به رویت هیچ چیزی نبودیم.

سوال: اگر بخواهیم یک نتیجه گیری از دو جهان یاد شده یعنی جهنم و اعراف داشته باشیم آن نتیجه گیری چیست و اینکه درنهایت چه افرادی در این دو جهان گرفتار و دربند می شوند.

جواب: بله، همانگونه که گفتم این دو جهان دارای گستره و پهنای بسیار بزرگ است و هر روحی که نتواند امتیارات لازم را در زندگانی قبلی خویش درجهت صعود به طبقات و جهان روحی اعلی کسب کند، در این دو جهان زمینگیر خواهد شد. انسانهای گهنکار و انسانهایی که با فعل و گفتار و توانایی های خویش به ستمکاران و بقای آنان در جوامع کمک نمودند نیز جزء گناهکاران محسوب گشته و با ولی و سرپرست خویش محشور می گردند. در دنیا انسانها به دو بخش تقسیم می شوند یا خودشان مرکز و ثقل و مراد دیگران هستند و یا اینکه مرید و پیرو دیگرمی باشند. اینان در جهان پس از مرگ نیز در یک محل و مکان با یکدیگر محشور شده و به سبب آن همراهی ها و تشکیل جبهه بندی های باطل در دنیا، در جهانهای اسفل روحی نیز مجبورند با یکدیگر عذاب مشترکی را تحمل نمایند. اتفاقا یکی از چالشها و درگیریهای مردمان دربند در جهنم واعراف این است که دو گروه مراد و مرید به همدیگر خرده میگیرند که چرا اسباب بدبختی و گرفتاری یکدیگر را مهیا نموده اند. زیردستان به اربابان و روسای دنیای اشان می گویند چرا اینک آن همه طرفداری و هواداری ما از شما در دنیا، اینجا به کارمان نمی آید و حتی همین موضوع وضعیت ما را نیز بدتر کرده است پس لعنت خداوند بر شما باد که ما را فریب دادید. و ازسوی دیگر اربابان و صاحب منصبان به زیردستان و جماعت پیرو خویش این خرده را می گیرند که اگر چاپلوسی و هوادارای شما جماعت نادان نبود ما تشویق به ادامه ظلم و جور به همنوعان خویش نمیشدیم و اینگونه است که تا مدتهای مدیدی درگیریهای شدیدی بین رئیسان، اربابان و صاحب منصبان با زیردستانشان باعث چشیدن طعم نوعی عذاب و سختی طاقت فرسا برای ساکنان دو جهان روحی اسفل خواهد شد.

روح همراه من از کنار من برخاست و من دیدم که پارک خلوت و هوا تاریک شده، من نیز برخاستم و با ایشان قدم زنان به قسمت مرکزی پارک که یک حوض بزرگ با فواره ای پرآب  در آن قرار داشت رسیدیم. عده ای مردم از کنار ما می گذشتند و برای من جالب بود اینها نمیدانستند الان چه روح متعالی و بزرگواری در کنار من و آنها درحال قدم زدن می باشد. و خیلی دوست داشتم بدانم که اگر این مردم می دانستند که همراه من یک روح بزرگ و متعالی است که تجسد یافته است، چه عکس العملی  از خود نشان می دادند. ایشان در اولین پیچ به کوچه باغ باریکی پیچید بسیار متفکر و با وقار قدم می زد و انگار در دنیایی پر از رمز و راز غوطه ور بود. به ایشان گفتم یکی بزرگترین گناهانی که انسان ممکن است مرتکب شود چیست؟ ایشان جواب دادند: انتحار. من گفتم یعنی تا این حد عمل خودکشی عملی ناپسند و نکوهیده است؟ ایشان فرمود: شاید فکرش را هم نتوانی بکنی که چقدر این عمل مشمئزکننده نزد خداوند بزرگ زشت و ناپسند است.

باز پرسیدم: به غیر از انتحار چه گناهی خبیث و ناپسند است؟ ایشان فرمودند؛ قتل نفس. زیرا در این دو عمل یک سلسله از زنجیره تولد اصلاب و امهات بشری گسسته شده و بر تقدیر و قضای الهی در روند طبیعی زایش و خلقت وقفه بوجود می آید و این ضایعه ای بسیار ناگوار و حزن انگیز در دستگاه الهی است.

با گفتن جملات بالا من به وضوح دیدم که حالت چهره روح همراهم چقدر درهم رفت و دچار ناراحتی و رنج درونی گشتند. ایشان سپس برگشت و به من نگاهی عمیق و ژرف کرد و فرمود: درباره این موضوع یعنی گناه کبیره انتحار تا آنجا که می توانی به مردم آگاهی بده و به ایشان گوشزد کن که خودکشی و انتحار از گناهانی است که تا مدتهای زیادی روح را در چنبره دردناک حوادث و رخدادهای ترسناک زندگانی تاریک پس از مرگ گرفتار خواهد ساخت.

آن گاه با تاکید از من پرسیدند: آیا طاقت و توان مشاهده یک روح بدبختی که به واسطه عمل انتحار به حیات دنیایی خویش پایان داده است را داری؟ من بدون شتاب گفتم: بله. ایشان فرمودند: پس خود را مهیا کن که بزودی یکی از آن ارواحی که از رحمت و مغفرت الهی بی نصیب گشته را در خانه خود ملاقات کنی تا شاید عبرتی باشد برای سایرین.

با گفتن این جملات، روح همراه را دیگر درکنارم ندیدم. اگرچه وجود مبارک ایشان را همچنان در کنار خود حس کرده و از رایجه و عطرحضورش سرمست بودم و به این فکر فرو رفتم که خود را آماده حضور روحی دیگر درمنزلم نمایم. اگرچه این روح نه تنها یک روح متعالی و حتی معمولی هم نبود بلکه یک روح گنهکاری بود که به گفته روح دوست و همراهم جهت عبرت و تنبه قرار بود در یکی از شبهای پیش رو میزبان وی باشم.

جهان سوم روحی

استاد حسن رهبرزاده

اکثر روش ها و قوانین و مقررات زندگی در جهان سوم , با زندگی زمینی افراد بشر اختلاف چندانی ندارد. تفاوت عمده آن درک و فهم و شناخت های متفاوت روحی , نسبت به کره خاکی است.جهت شرح چگونگی و شناخت معاشرت های روحی , لازم است قبلا و به طور مختصر درباره نحوه معاشرت افراد زنده مطالبی ارائه گردد , چون همگان در طول زندگی نسبت به آن شناخت کاملی دارند و در اینصورت بهتر می توانند حقایق معاشرت های روحی را در عوالم ارواح دریابند.

 
 اگر قدری درباره نحوه معاشرت افراد زنده دقت نمائیم متوجه می شویم که در طول زندگی خود با توجه به اینکه سال های مدید با افراد خانواده های بسیاری رفت و آمد نموده اند , معذالک معاشرین واقعی و همدل آنها , معمولا از تعداد انگشتان یک دست تجاوز نمی نمایند . علت این که نمی توانیم تمام دوستان خود را برای همیشه جذب و حفظ نمائیم . مربوط به اختلاف و ناهماهنگی در حالت های روحی و خصوصیات خلقی و رفتاری ای است که در بین افراد وجود دارد.گاه در یک محل با چهره جدیدی آشنا می شویم , که در همان ملاقات اولیه جذب او می گردیم و احساس می کنیم که او را در محل دیگری نیز بارها دیده ایم و به سرعت با او الفت برقرار می کنیم و دوست می شویم . گاه اتفاق می افتد با شخصی همسفر می شویم که با او هیچ آشنایی قبلی نداشته ایم , ولی در اندک مدتی چنان به او مانوس می گردیم که بدون هیچ دلیلی , تمام اسرار زندگیمان را برای او شرح می دهیم.عکس حالت های فوق هم وجود دارد , یعنی گاه وجود بعضی از نزدیکان خود را هم نمی توانیم تحمل نمائیم و می خواهیم هرچه زودتر از آنها جدا شویم . مسلما اقدام به چنین رفتارهایی بخاطر دیدارهای مکرر نخواهد بود , بلکه بعلت کشش های روحی ای که وجود دارند , مبادرت به ابراز دوستی و یا اقدام به فاصله گرفتن از دیگران می نمائیم و در اصل به وجود آمدن چنین حالت هایی به عوامل گوناگونی در زندگانی افراد ارتباط دارد که عمده ترین آنها تجانس روحی بین دو فرد ناشناس است . یعنی افرادی که با دیدن یکدیگر لذت می برند و علاقه باطنی بین هر دو یا یکی از آنها بوجود می آید , در واقع دارای روحی متجانس و تقریبا هم فرکانس هستند . آن افرادی که پس از سالها معاشرت و مجالست , باز هم مثل دو غریبه و تازه وارد با یکدیگر رفتار می کنند , دارای دو روح غیر متجانس می باشند . گاه اتفاق می افتد که این عدم تجانس روحی را بین پدر و پسر , زن و شوهر , مادر و دختر و اقوام بسیار نزدیک به وضوح می توان مشاهده کرد.در مورد چگونگی و حالت های روحی و رده بندی ارواح در عوالم روحی , نظر یکی از ارواح پیشرفته را ذکر می نمائیم: (( ارواح پس از ورود به عالم روحی , به طور کلی به دو گروه عمده تقسیم می شوند و سپس در یکی از گروه بندی های طبقات روحی جای می گیرند و به سوی محل زندگی روحی خود جذب می شوند . انتقال به طبقات مختلف عوالم روحی , مربوط به اعمال و رفتار و لیاقت افراد بشر است که در زمان حیات مادی خود توانسته اند آن را بدست آورند . این نقل و انتقال روحی , از جهان یکم شروع می شود و معمولا به طبقه هشتم جهان سوم روحی ختم می گردد و در این تقسیم بندی , پست ترین و شریرترین ارواح , به جهان اول روحی یا جهنم جذب می شوند , ارواح خبیث و بدکار به جهان دوم وسایر ارواح به ترتیب از طبقه اول تا هشتم جهان سوم روحی انتقال می یابند.این ارواح پس از رسیدن به طبقات مختلف جهان سوم , بنا به پیشرفت های عقلی و روحی , مجددا تقسیم بندی می شوند تا به ترتیب بتوانند به طبقه هشتم برسند.

ارواحی که به طبقه نهم بهشت فرستاده می شوند , وضع تکامل عقلی و روحی آنها به حد نصاب معین خلقت رسیده است و در آنجا خود را آماده پذیرش فرکانس امواج جهان چهارم روحی می کنند تا در زمان معین که از سوی خالق کائنات تعیین خواهد شد , جهت تکامل جدید و رسیدن به ابدیت , به جهان چهارم منتقل گردند .ارواحی که خود را به جهان چهارم می رسانند , اولین مسیر تکامل روحی را پشت سر گذاشته و دارای روحی مترقی شده اند . از این جهان به بعد ارواح دارای سیر تکاملی جدیدی خواهند شد که با حالت تکاملی قبلی تفاوت بسیاری دارد , زیرا که ارواح از این جهان به بعد نیازی به طبقه بندی روحی ندارند و بنا به قوانین فطرت روحی , زمان معینی را باید در جهان های مختلف بگذرانند تا بتدریج تبدیل به انرژی شوند و در نهایت جذب جهان هفتم روحی گردند.))در مطالب قبلی گفته شد که تمام عناصر عالم از گروهی از امواج تشکیل یافته اند که موج هر کدام از آن عناصر دارای دامنه , سرعت , فرکانس و سایر مشخصات موجی متفاوتی , نسبت به یکدیگر هستند. افراد بشر هم که از تراکم عناصر مختلفی به وجود آمده اند , هرکدام متناسب عناصر ( فیزیکی و اثیری ) تشکیل دهنده , دارای مجموع بخصوصی هستند.

گاه دو فرد که خصوصیات مجموعه امواجشان نزدیک به هم است , به یکدیگر می رسند و در این موقع است که امواج همجنس , یکدیگر را به سوی هم جذب می کنند و در نتیجه کشش های روحی ایجاد می شود. آن افرادی که خصوصیات مجموعه امواجشان اختلاف زیادتری نسبت به هم داشته باشد , به همان نسبت از همدیگر گریزان خواهند شد . افرادی که از خصوصیات روحی بالاتری برخوردارند , بهتر می توانند اشخاصی را که دارای خصوصیات روحی پائین تری هستند را تحمل کنند و با آنها مدارا نمایند , زیرا امراج با دامنه وسیع و فرکانس و سرعت زیاد , خصوصیات امواج کوتاهتر و کم سرعت تر را در خود دارند و به مراتب سهل تر می توانند حالت های روحی آنها را بپذیرند , ولی امواجی که دارای دامنه موجی کوتاه و سرعتی کم هستند , قابلیت پذیرش و درک امواج افراد با دامنه و سرعت بالاتر را ندارند.معشرت های روحی در عوالم بالا نیز از چنین قوانینی پیروی می کنند , یعنی در هر طبقه ارواحی قرار دارند که نسبت ضرائب سرعت و دامنه های موجی آنها به یکدیگر نزدیک تر است و در طبقات روحی نیز ارواح به نسبت همین قدرت ها تقسیم بندی می شوند , لذا از تجمع آنها , مراکز بخصوصی به وجود می آیند که ساکنان آنها در نمام زمان اقامت در آن , زندگی مشترک و مسالمت آمیزی را با همدیگر ادامه می دهند و بین آنها اختلاف عقایدی وجود ندارد.
در عوالم روحی , تمام وابستگی های سببی یا نسبی بشر از بین می رود و بستگان و خویشان دخالتی در زندگانی همدیگر ندارند و پس از مرگ هیچ دلیلی وجود ندارد که روح پدر و مادر , زن و شوهر , فرزندان و برادر و خواهر , همه در یک عشیره روحی و یا در یک طبقه روحی باشند . ارواحی که به یک طبقه اعزام می شوند , تماما با یکدیگر معاشرت ندارند , بلکه بصورت عشیره های مختلف و جدا از هم زندگی می کنند . این عشیره ها را از جهتی می توان درجه بندی های داخل طبقات دانست . بدین معنی که اگر فرض کنیم , برای رسیدن به هر طبقه یکصد امتیاز لازم است , ارواحی که باید به طبقات ششم بهشت وارد شوند , باید ارواحی باشند که دارای 501 تا 600 امتیاز تکاملی هستند , در این طبقه تمام ارواحی که 501 امتیاز مثبت تکاملی دارند دارای فرکانس های موجی نزدیک بهم نیز خواهند بود . این ارواح در منطقه یا شهری از طبقه ششم گرد هم جمع می شوند و تشکیل یک عشیره روحی را می دهند و اکثر معاشرت های اجتماعی این گروه از ارواح , در داخل این عشیره خواهد بود و در داخل طبقه ششم , بین ارواحی که 501 امتیاز روحی و ارواحی که 599 امتیاز مثبت تکاملی دارند , تفاوت و تجانس روحی زیادی است , لذا قابلیت کشش و جذب هم , بین آنها کم است و هرگاه روحی امتیاز بیشتری بدست آورد , قادر می شود در عشیره بالاتری قرار گیرد.
ارواحی که در یک عشیره زندگی می کنند , بسهولت می توانند از خصوصیات و عواطف درونی یکدیگر باخبر شوند و از سیمای ظاهری , باطن سایرین را تشخیص دهند , لذا ارواح هرگز در صدد فریب دادن یکدیگر بر نمی آیند , چون اولا , این ارواح به فکر تکامل روح خود هستند .ثانیا از ذات درون یکدیگر باخبرند و نمی توانند در حالی که باطنی بد و شریر دارند , ظاهر خود را به سایر ارواح , مهربان نشان بدهند.بی آزاری و محبت کردن , یکی از بزرگترین قوانین رفتاری عالم روحی است . ارواح در عشیره های خود نه تنها آزاری به دیگران نمی رسانند , بلکه در صدد هستند که در حد مقدورات خود بتوانند نسبت به سایر ارواح و حتی افراد زمینی محبت کنند . چون یکی از اصول کلی کسب امتیاز مثبت تکاملی در عوالم ارواح , محبت کردن و جلب رضایت دیگران است.در عشایر روحی هرگز نفاق , دو دستگی , بدگوئی , غیبت و ... وجود ندارد . وقتی ارواح هر عشیره پس از فراغت از کار , گرد هم جمع می شوند , از فضیلت و خصوصیات طبقات یا جهان های بالاتر گفتگو می کنند و گاهی از خاطرات زمان حیات زمینی و اعمال خوب یا بد خود را یادآوری یا بازگو می کنند . از بعضی خاطرات خوشحال و شاد می شوند و از برخی مکدر و ناراحت می گردند . همکاری و تعاون در ارواح یک عشیره هم از جنبه های قابل ذکر معاشرت های ارواح است . یکی از دلائلی که برخی از ارواح زودتر از دیگران به عشیره یا طبقه بالاتر ارتقاء می یابد , همکاری و تعاون بیشتر آنها نسبت به سایرین است . در عالم روحی هم مانند کره زمین , کمک و یاری ارواح به سایرین , در نیل به مقام بالاتر , بسیار موثر و حائز اهمیت می باشد.از روح دیگری در مورد روابط عشایر روحی سوال شد که آن روح پاسخی بشرح زیر بیان نمود.(( گروهی از ارواح که در عشیره خاصی زندگی می کنند , نسبت به یکدیگر دوستی و محبت و صمیمیت واقعی و فراوانی دارند , به طوری که در زندگی زمینی چنین وابستگی و صفا و حقیقت بینی را ندیده اند , زیرا ابراز محبت و صمیمیت در عوالم روحی , قلبی و بدون ریا است و ارواح از روحی انتخاب و شعور عقلی و درک حقایق حیات روحی , به یکدیگر مهر می ورزند و با هم معاشرت می کنند.در جهان های روحی , ارواح هم عقیده و هم عقل , به مراتب سهل تر می توانند همدیگر را جذب کنند و علاقه ای که در یک مدت زمان کوتاه , در بین افراد عشایر به وجود می آید , به مراتب محکم تر و سالم تر از علایقی است که در بین افراد هم خون , در جهان های خاکی وجود دارد , زیرا علایق افراد بشر , معمولا از روی هوی و هوس و تمایلات نفسانی و امیال و خواست های آنها است و در شرایط مختلف تغییر می پذیرد . حال این علاقه می تواند به ماده و مادیات باشد یا وابستگی های روحی و در نهایت , تمام وابستگی ها و علایق افراد نسل بشر , با فرارسیدن مرگ از بین می روند)).ارواح بر این عقیده هستند که اکثرین قریب به اتفاق معاشرت های زمان مادی حیاتشان تصنعی بوده است . در این باره معاشرت های افراد همخون را هم مستثنی از آن نمی دانند . ( مثلا قهرها و آشتی های پدر و فرزند , برادر و خواهر , زن و شوهر و ... بر سر مسائل مادی و دنیائی ). در واقع می توان گفت که پایه اصلی معاشرت های روحی بر مبنای یگانگی , یکرنگی , محبت و تعاون نهاده شده است, چون ریشه و سرچشمه محبت از ذات خداوند یکتا نشأت و سرچشمه می گیرد و هرکس آن را بهتر و مطلوب تر انجام دهد مسلما از مرحمت و محبت بیشتر الهی نیز برخوردار خواهد گشت . در اینجا زندگی مشترک , بین روح یک زن و مرد , اثر محبت های عشیره ای ,نقش عمده ای دارد و این زن و مردی که تحت نفوذ و کشش محبت جنس مخالف خود قرار می گیرند , تمایل به تاسیس زندگی و یک نوع همزیستی مشترکی پیدا می کنند.وجود محبت در عالم روحی مانند بوی عطر بسیار خوشبوئی است که در همه جا پراکنده است و بدون استثناء و بطور یکنواخت , بر همگان ارزانی می شود.

حالت و چگونگی مردن از زبان ارواح

به نقل از کتاب شناخت روح اثر استاد حسن رهبرزاده

 

انتقال از جهان حیات به عوالم روحی معمولا به دو صورت انجام می گیرد:


 

 1-مرگ معمولی یا طبیعی


عده ای از افراد پس از آنکه به کسالتی دچار می شوند مدتی در بستر بیماری بسر می برند و از نیروی حیات جسمانی آنها بتدریج کاسته می شود و کلیه سیالات حیات بتدریج قدرت خود را از دست می دهند و وقتی که سیالات حیات از بین رفتند و از جسم جدا شدند سر انجام آن فرد فوت می کند.


2-مرگ ناگهانی


این حالت از مرگ بر اثر ثانحه یا سقوط یا جنگ و یا دلایل ناگهانی دیگری در مدت زمان کوتاهی رخ می دهد و فردی جان خود را به سرعت از دست می دهد . در این صورت دگرگونی در تعغییر حالتهای روحی و جسمی بسیار سریع و ناگهانی برای وی به وجئد می آید که شناخت و درک چگونگی انتقال روح و تنپوش در این حالت به جهانهای روحی در زمان مرگ برای بشر مهم و ارزنده است.

در یکی از جلسات روحی از روح حاضر در جلسه درباره چگونگی حالت و زمان مرگ سوال شد که وی در پاسخ چنین گفت:

من در آخرین روزهای بیماری به بیمارستان منتقل شدم ودر یک اتاق چهار تخته بستری شدم و قرار بود صبح روز بعد از من آزمایشاتی به عمل بیاید.از آغاز غروب به من احساس بسیار شاد و خوبیدست داده بود و هر لحظه این احساس خوشی در وجود من بیشتر می شد به طوری که در اواخر شب حالت خلسه کاملی فرو رفته بودم.در نیمه های شب متوجه شدم که بدنم در رخوت و سستی خاصی فرو رفته است. در وهله نخست فکر کردم که به علت داروهای مختلف و یا محیط بیمارستان چنین حالتی به من دست داده ولی هر چه زمان می گذشت بدنم بیشتر کرخت و سنگین می شد به طوری که دیگر نمی توانستم پلک چشمهایم را باز کنم ضمن اینکه احساس لذت و آرامش زیادی در من بوجود آمده بود.حس می کردم پاهایم سرد شده گویی بدنم در داخل آب سردی فرو رفته و این سرما بتدریج تمامی بدنم را در بر گرفت با قدرتی زیاد تلاش کردم تا توانستم خود را از آن کوه یخ برهانم.در این حال خود را کاملا آزاد احساس کردم ولی جسمم چون تکه چوبی روی تخت بیمارستان ساکت و آرام افتاده بود . در تعجب بودم که چگونه تا کنون توانسته بودم با این جسم سنگین و سرد زندگی کنم.در آن وقت در چنان حالت خوب و آرامشی بسر می کردم که هرگز در تمام طول عمر خود به این گونه لذت و خوشی و احساسی دست نیافته بودم

در این زمان پرستار جهت دادن دارو به بیماران وارد اتاقشد و تا چشمش به صورت من افتاد متوحش شد و دیگران را صدا زد در این هنگام همه به تکاپو افتاده بودند و هر یک عملی انجام می داد که جسم مرا دوباره زنده کند ولی من از این کارهای بی نتیجه آنها نگران بودم زیرا تمایلی به زندگی با جسم مادی نداشتم . در همین کشمکش های روحی و جسمی بودم که صدای خنده بلندی دقت مرا جلب کرد و متوجه شدم پدر و مادر و برادر و خواهر و پسر خاله و ... وارد اتاق شدند.جوان نیرو مندی را دیدم که مرا بوسید تاکنون او را ندیده بودم و خود را به من معرفی کرد فهمیدم که امیر پسری است که در دو سالگی او را از دست داده بودم.آنان می خواستند مرا از بیمارستان خارجشده وهمراه آنها به عوالم روحی بروم من برای آخرین بار نگاه نفرت باری به جسم مادی خود انداختم وبا سرعت زیادی فاصله بین بیمارستان و منزل را پیمودم.زمانی که وارد خانه شدم همگی افراد خوانواده غیر از همسرم خوابیده بودند .خیلی کوشش کردم که حقیقت را به او بگویم ولی نتوانستم. همراهانم به من فهماندند که در حال حاضر نمی توانم با کسی از افراد خانواده تماس بر قرار کنم.لذا به همراه آنان منزل را ترک کرده و در مسیری حرکت کردم که برایم ناشناس بود . در راه خیلی ها را می دیدم که در رفت و آمد هستند و ارواح زیادی هم با ما همراه بودند تا اینکه به جایی رسیدیم که من هیچگونه آگاهی از از آن محل نداشتمکه پی از آن دانستم که در جهان سوم روحی یا بهشت و در طبقه سوم مکان دارم.مدتی به فراگیری علوم مختلف روحی والهی پرداختم و پی از آموزشهای بسیاربه سمت استاد نقاشی در همان جهان مشغول بکار شدم و به ارواح درس نقاشی روحی می دهم. برای بالا بردن سطح زندگیم می بایست کارهای مفید تری را نیز انجام دهم لذا جهت این منظور باید حفاظت یک نفر را در جهان های مادی به عهده می گرفتم و من روح نگهبان یکی از فرزندانم شدم و اکنون به نگهبانی و مراقبت از او بر مبنای سرنوشت مشغول هستم.


سوال شد منظور شما از روح نگهبان چیست؟

وی گفت:

در عوالم روحی زمان و مکان برای ارواح مفهومی ندارد و ارواح در هر لحظه از زمان قادر خواهند بود میلیون ها کیلومتر راه را بپیمایند همان طوری که رشته های حیات در زمان زندگیبین جسم و روح افراد در ارتباط است رشته های حیات روحی هم بین من و فرزندم بر قرار است و .یعنی همان طوری که شب فردی در خواب است و روح وی از جسم فاصله بسیار زیادی دارد و در اثر کوچکترین حرکت و یا سر و صدا یا ارتعاش این رشته های روحی فورا به جسم باز می گردد و شخص از خواب بیدار می شود .درست همین حالت و با سرعت زیادتری بین من و روح فرزندم برقرار است و در اثر کوچکترین نیاز و یا خواستهایبا به ارتعاش در آمدن این رشته ها من که روح نگهبان وی هستم از ماجرا خبر دار می شوم و به سوی او خواهم شتافتیعنی با اولین فرکانس مغزی و روحی وی که انعکاس آن به رشته های پیوند روحی من اثر می گذارد خود رابه محلی که وی در آنجاست می رسانم

مجددا از روح حاضر سوال شد:

زمانی که شما به جهان روحی سفر کردید محیط برایتان چگونه بود؟

در پاسخ گفت:پس از مرگ به جهانی انتقال پیدا کردم درست محیطی مانند کره زمین را مشاهده کردم ولی بمراتب زیباتر و بهتر از آن بود.ساختمان و خیابان و درخت و گل و تمام زیبایی هایی را که در زمین می توان یافت در هر نقطهای از این جهان وجود دارد.


از وی سوال شد:آیا زمانی که وارد جهان سوم شدی پی شیده بودی یعنی لباس به تن داشتی؟

او جواب داد بلی مدت ها با همان لباس زمان حیات زندگی می کردم ولی پس از تسلط بر عقل آنها را با لباس مورد علاقه ام تعویض کردم و لباس تازه ای به تن کردم.

از روح سوال شد :

از گریه و زاری زن و فرزندانت پس از مرگ چه احساسی داشتی؟

در این باره گفت:از این کار لذت نمی بردم بسیار هم ناراحت می شدم.خیلی کوشش کردم که در خواب و یا بیداری به افراد خانواده ام بفهمانم که اشتباه می کنند چون وضع من در جهان روحی خیلی بهتر از زندگی در زمان مادی است ولی موفق نشدمو مدت های زیادی از گریه و زاری خانواده ام افسرده و ناراحت بودم .این مطلب باید به افراد نسل بشر گفته شود که انجام کلیه این اعمال گریه و زاری ها و دلسوزی ها را می بایست به خاطر آینده خود پس از مردن داشته باشند و روح فرد سالمی که زندگی پاکی داشته نیاز به گریه و غم و اندوه ندارد تا ارواح بتوانند با اجرای آخرین مراسم زندگی مادی در جلساتی که برای یادبود آنان تشکیل شده و همگان حضور دارند شرکت داشته باشند در غیر این صورت ارواح در مراسم خانوادگی شرکت نمی کنند.

فضیلت ساخت مسجد

عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ قَالَ سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ «مَنْ بَنِی مَسْجِدًا یَبْتَغِی بِهِ وَجْهَ اللَّهِ بَنِی اللَّهُ لَهُ مِثْلَهُ فِی الْجَنَّةِ»: 

صحیح بخاری/450و تحفة/9825 

 عثمان بن عفان رضی الله عنه می گوید، شنیدم رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرمود: هر کس مسجدی را صرفا جهت رضای الله بسازد، الله در بهشت برایش خانه ای همانند آن می سازد).

فضیلت ساخت مسجد

 عَنْ جَابِرِ بْنِ عبدالله أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ «مِنْ بَنِی مَسْجِدًا لِلَّهِ کمفحص قَطَاةٍ اَوْ أَصْغَرَ بَنِی اللَّهُ لَهُ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ»: 

 صحیح سنن ابن ماجة /787، الروض النضیر(883و 953) . التعلیق الرغیب (1 / 117) 

 از جابر بن عبدالله رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: (هر کس در ساخت مسجدی به اندازه ی لانه پرنده ای قطاة ( مرغ سنگ خوار) و یا کوچک تر از آن شرکت داشته باشد، الله در بهشت برایش منزلی بنا می کند).

جهاد با نفس

هر کس نتواند با نفس و هوس‌های خود به جهاد بپردازد نخواهد توانست به جهاد دشمن رود. در حدیث آمده که: «أفضل الجهاد أن یجاهد الرجل نفسه وهواه» (بهترین جهاد این است که انسان با نفس و هوس خود به جهاد بپردازد) [به روایت ابن النجار؛ آلبانی آن را صحیح می‌داند].

"عبدالعزیز طریفی"

اعجازعلمی در وضو ونماز

(وضوء)

1.  باوضو گرفتن بیماری تراخم چشم، که عامل اصلی نابینایی پنج ملیون نفر درجهان سوم است، ازبین می رود، وبادنبال کردن طریقه اسلامی،درنظافت ووضوگرفاتن، میتوان نابینایی را ازخود دور ساخت،.

لازم هست که بدانیم، دستورات،واوامرالهی، دارای یک یا دوفایده نیست،بلکه دارای هزاران فواید گوناگون هست، وهیچ امر ودستور الهی خالی ازحکمت نیست،.

2.  باوضوگرفتن، انسان بینی خودرا ازباکتری ها، وغبارها پاک می کند، اما شخصی که وضو نمی گیرد باکتری ها،وغبارهای موجود دربینی فرد، موجب به وجود، آمدن بیماری های خطرناک می شوند،.

3.  وضوء رشد انگلهای قارچی، بین انگشتان دست وپا راضمانت نموده، وهمچنین رسیدن آب درروزی پنج مرتبه به پوست، شخص را ازمبتلا شدن، به سرطان پوستی ،حفاظت می کند،.

4.  درآماریکه سازمان بهداشت جهانی، تنظیم کرده است، شمارسرسام آور(300)

ملیون نفر، به بیماری پیسی آلوده ومبلاهستند، ومسلمانان که وضومی گیرند،از این نوع بیماری مصون اند،.


(نماز)

نماز، همچون وضوء علاوه ازاینکه عبادتی فرض است،ودرآن خشوع وآرامش وجوددارد،.

1.   حرکات نماز، توانایی قلب وگردش خون، رابالا می برد، .

2.  درمان نمازگزاران، به ندرت افرادی،یافت می شوند، که به بیماری،ستون فقرات گرفتارباشند،چون طبیعتا رکوع وسجده، عامل تندرستی، ستون فقرات می شود،.

3.  انواع التهاب مفاصل،وبیماری اوریس،ولختگی های عمیق شاهرگ ها، وبیماری بواسیروخونریزی های رحم، به خاطر حرکات زیبای،رکوع، وسجده ، وقیام ازبین می روند،.

4.  همچنین بیماری تنگی سینه، به خاطر تنفسی که دررکوع ، وسجده ایجاد می شود، موجب تقویت قلب وشش هامیگردد،.

5.  بوسیله سجده بیماری های، سبک سری ، و(آلزایمر) ازبین می روند، چون علت این بیماری ها، کمبود ظرفیت مغزی است، امادرسجده در رگ هاوکاسه سر ، خون می ریزد، وهمین سبب مصون ماندن ازبیماری هاست،. 

براستی که حق است، آنچه که حضرت (علیه السلام ) فرمدند: ای بلال نمازرااقامه کن ، ومارابانماز راحت گردان، آرامش های روحی، وبدنی درنماز هست،.

پس هرگاه انسان درمسیرخداوندی قرارگرفت، درخیر، وسعادت، وامنیت است،

تمام خیر، ورستگاری، ونجات، وپیشرفت دراطاعت ازاوامر، ونواهی خداورسولش قلمداد می شود.

زن در اسـلام

زنـــده

ســـازنده

 و رزمـــنده استـــ...

به شـــرطی که لبـــاس رزمـــش

لبـــاس عفتـــش باشـــد...

حق مسلمان بر مسلمان 5 چیز است

 رسول اللهﷺفرمود:

حق مسلمان بر مسلمان 5 چیز است...

جواب سلام دادن

عیادت مریض

تشییع جنازه

قبول کردن دعوت

دعا برای عطسه زننده

شبه تجربۀ ماریانا

ماه آوریل سال 2015 بود. من به همراه یک گروه در یک کمپ چند روزۀ یوگا بودیم. مسئولین کمپ از یک زن اهل کلمبیا که مهارت های خاصی داشت نیز دعوت کرده بودند تا آنها را به ما نشان دهد. او به ما گفت که یک سرخ پوست را ملاقات کرده بوده که راهی را برای تجربه کردن «سوی دیگر» به او یاد داده است… من یکی از داوطلبان این تمرین شدم. علت آن این بود که از مرگ خیلی می ترسیدم و برایم سخت بود که باور کنم «سوی دیگری» نیز وجود دارد. من همیشه باور داشتم که حیات و زندگی ما وابسته به بدن ماست و مستقل از آن نمی تواند وجود داشته باشد. گرچه درون خود همیشه فکر می کردم باید چیزی بیشتر از این باشد که توضیح دهد ما از کجا آمده ایم و کجا هستیم، چیزی که بعد از مرگ نیز باید ادامه یابد. ولی اثبات آن به نظر غیر ممکن می رسید. این موضوعی بود که از کودکی خیلی در مورد آن کنجکاو بودم و همیشه در من شک هایی اساسی دربارۀ زندگی و جهان وجود داشت. با این حال، من که یک مهندس و شخصی منطقی و استدلالی هستم، هیچ وقت به عالمی ماورایی و فرامادی اعتقاد نداشتم.

تمرین او شامل یک سری حرکات ساده در حال کشیدن نفس های کوتاه بود و شامل استفاده از هیچ ماده یا داروی روان گردانی نبود. این برایم مهم بود زیرا من در عمرم از هیچ گونه دارو یا ماده مخدری استفاده نکرده ام.

[توضیح: ما سعی در ایجاد تجربه های فرامادی با استفاده از روش های خطرناکی که ممکن است به مرگ منجر شود را درست ندانسته و توصیه نمی کنیم. تضمینی برای جواب دادن این روش ها یا مثبت بودن این تجربیات نیست و تبعات آن می تواند جبران ناپذیر باشد.]

قبل از من یک دختر این تمرین را انجام داد و هیچ نتیجه ای نگرفت. این بیشتر من را قانع کرد که برای من نیز اتفاق خاصی نخواهد افتاد و چیز خاصی نخواهم دید. با این حال شروع به حرکاتی که گفته بود کردم زیرا فقط می خواستم زودتر این تمرینات تمام شود… هنوز هم سخت است که راجع به تجربه ام حرف بزنم، زیرا منطق قوی و فکر استدلالی من با این تجربه مشکل دارد و می دانم که بسیاری من را به دیوانگی متهم خواهند کرد…

تجربۀ من شروع شد… ناگهان احساس کردم که مانند یک موشک با سرعت بسیار زیادی به سمت بالا پرتاب شده ام و در حال صعودی بسیار سریع هستم. گرچه به طور مشخص یک تونل را به یاد نمی آورم، با چنان سرعتی به سمت بالا در حرکت بودم که تمام فضای اطراف شکل تونل به خود گرفته بود. به یاد دارم که صدایی که ترکیبی از صدای «هیم» و صدای ارتعاش و صدای «بیپ» بود را می شنیدم… آنگاه یک نور درخشان را دیدم. در ابتدا نور سفید بود ولی سپس به رنگ های گوناگونی تغییر یافت، مانند یک رنگین کمان.

سپس خود را در فضایی یافتم که همه چیز در آنجا حالت اّبّر واقعیت و ابر فعال داشت. برایم سخت است که شدت واقعیت و واقعی بودن پرقدرتی که در اطرافم حس می کردم را شرح دهم، زیرا این نوع و درجه از واقعیت در دنیای ما وجود ندارد. در حقیقت دنیای ما و تمام آنچه در آن می شناسیم در برابر این دنیا که من تازه به آن وارد شده بودم مانند یک جنس پلاستیکی و بنجل است. می توانستید در آنجا یک خلسه و وجد شدید عشق را احساس کنید، چیزی غیرقابل توصیف که هرگز مانند آن را در این دنیا ندیده اید. ...

  ادامه مطلب ...