آسترال

لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ

آسترال

لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ

دیدن عیناء(حورالعین) در عالم رویا

فرزند حضرت انس ابن مالک (رض) می فرماید ما به غزوه ای رفته بودیم ، روزی یکی از دوستانمان به خروش در آمده اینچنین می گفت : وا اهلا وا اهلا یعنی چه مراسم خوبی چه مراسم خوبی ، به نزدش رفتیم تا ببینیم او را چه شده ، از او پرسیدیم چه شده؟ در پاسخ گفت: به خودم گفته بودم که در دنیا عروسی نمی کنم، اگر من در راه الله شهید بشوم، خداوند مرا با حور عین عروسی خواهد نمود، اما وقتی در شهادت تاخیر صورت گرفت در دلم آمد که اگر به منزل برگردم عروسی خواهم نمود، (در همین تصور بودم که) در خواب دیدم شخصی صدا میزد تو بودی که میگفتی اگر به منزل برگردم عروسی خواهم نمود، برخیز خداوند عروسی ات را با حور عیناء منعقد نموده، آن شخص مرا به یک باغ سرسبز و انبوهی برد که در آن باغ ده دختر زیبا و خوبصورت حضور داشتند که در دست هر یک از آنها نوعی آله صنعتگری بود که مشغول آن بودند، از آنان پرسیدم آیا حور عیناء در میان شما وجود دارد، آنها گفتند نه، ما از خدمتگذاران وی میباشیم، او جلوتر میباشد، از آنجا به جلو رفتم که ناگهان در باغی سرسبز تر و انبوه تر وارد شدم، در آن باغ بیست دختر بسیار خوبصورت موجود بود، حسنشان به حدی بود که حسن دختران قبلی در مقابلشان هیچ بود، در دست هر یک از آنان یک آله صنعتگری بود که هر کدام مشغول کار خودش بود، از آنان پرسیدم که از بین شما حور عیناء چه کسی است؟ در پاسخ گفتند همه ما از خدمتکاران وی میباشیم، او جلوتر میباشد، وقتی به جلوتر رفتم، باغی سرسبزتر و انبوه تر از دو باغ قبلی را یافتم و در آنجا چهل دختر زیبارو را دیدم که مشغول بازی های مخصوص خودشان بودند و باعتبار حسن باندازه ای خوبصورت بودند که دختران قبلی در مقابلشان هیج بودند، از آنان پرسیدم که آیا عیناء در میان شما وجود ندارد؟ 

گفتند ما همه از کنیزان و خدمتکاران وی میباشیم و او کمی جلوتر میباشد، وقتی مقداری جلوتر رفتم ناگهان نگاهم بر یک مکان یاقوتی خالی افتاد که در آن تختی گذاشته شده بود و بر روی آن زن بسیار خوبصورتی تکیه داده نشسته بود، از او پرسیدم، عیناء تو هستی؟ گفت آری آری من عیناء هستم، خوش آمدید، خوش آمدید، کمی جلوتر رفتم تا با او مصافحه کنم، ناگهان به من گفت: کمی منتظر بمان هنوز روح حیات دنیوی در تو موجود است (هر وقت روح حیات دنیوی از تو پرواز کند با من میتوانی ملاقات کنی) امشب باهم ملاقات خواهیم نمود، به هرحال بعد از مدت کوتاهی، درگیری با دشمن شدت یافت قبل از غروب این جوان جام شهادت را نوشید.

;کتاب : حوران بهشتی و فرشته موت

اثر : مولانا فضل الرحمن رشیدی

مترجم : مولوی یارمحمد امراء