آسترال

لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ

آسترال

لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ

ویژگی های جهان دوم روحی

فرامرز ملاحسین طهرانی


سوال: باز هم برایمان از خصوصیات و ویژگیهای جهان دوم روحی بگویید؟

جواب: چه بگویم از خاطراتی که جز غم  و اندوه و دلگیری چیزی عاید خوانندگان آن نمی کند. مگر آنکه بخواهیم از این خاطرات و از مردمانی که در چنین شرایط اسف انگیزی به سر می برند، عبرت بگیریم. به راستی که زبان از شرح نابسامانی ها و رنج و محنت های مردمان گرفتار در جهان های روحی اول و دوم یعنی جهنم و اعراف قاصر است. و همانطور که بعدا تعریف خواهم کرد زبان از شرح عظمت و شکوه و زیبایی های جهان سوم روحی یعنی بهشت نیز قاصر خواهد بود.

بهتر است از جهان روحی اعراف نیز بگذریم زیرا چیز زیادی برای تعریف ندارد و انشاالله که مردمان این جهان عاری از نعمت و برکت روزی مورد آمرزش پروردگار متعال قرار بگیرند.

  

سوال: تنها سوالی که از جهان دوم روحی برایم باقی است، چگونگی تامین معیشت و اصلا نحوه زندگانی ارواح در جهان دوم روحی است،  به راستی گذر عمر برای  مردمان ساکن در این جهان تا چه حد قابل تحمل و آیا پیوسته در حال عذاب و درد و رنج هستند؟

جواب: بانهایت تاسف باید گفت که آنها پیوسته از یادآوری اعمال و کارهای گذشته خویش در حال آه کشیدن و حسرت خوردن هستند. اگر هیچ عذابی هم ازسوی ماموران الهی به طور مستقیم بر آنها وارد نشود همین یادآوری اعمال ننگین شان در دنیا برای آنها عذاب آور و شرمگینانه است. ارواح پس از مرگ به محض ورود به هر یک از جهان های روحی به عظمت و شکوه و شوکت فرمانروای مطلق و بی همتای کائنات و کل گیتی یعنی خداوند مهربان واقف می گردند و آنجاست که می فهمند چه فرصت گرانبهایی را برای دوستی و نزدیکی با چنین پادشاه و فرمانروای مطلقی برای بهره مندی از مواهب زندگانی پس از مرگ در جهان های روحی از دست داده اند. حتی ارواح بهشتی نیز از کوتاهی هایی که در دنیا داشته اند تا بتوانند انسان بهتری از این که هستند باشند، حسرت می خورند و بر بزرگی و مهربانی و بخشندگی خداوند نسبت به ارواح، چه ارواح وارسته و چه ارواح گنهکار بیش از پیش واقف و آگاه می گردند. در جهان دوم روحی ارواح در یک حالت گیجی توام با سرگشتگی برای جبران اعمال گذشته خویش هستند و در این راه تا آنجا که بتوانند سعی در جلب توجه خداوند بزرگ را دارند تا به نوعی بینش و آگاهی و معرفت در چگونگی خلاص شدن از وضعیت بغرنجی که در آن گرفتارند، نائل آیند.

ارواح ساکن در جهان دوم روحی دارای دردهای جسمانی و روحی فراوانی هستند که همگی این دردها برخاسته از ذهنیت آنهاست. زیرا به قدری این ارواح درگیر فکر و خیالات و اوهام مربوط به گذشته تیره و آینده نامعلوم خود هستند، به انواع امراض خطرناک و مسری دچار می شوند. درواقع ریشه تمام دردها و رنجها و مرض های متراکم در اندام اثیری ارواح گهنکار در جهان اول و دوم روحی در وجود خود آنهاست و درواقع آنچه را که از پیش کاشته اند، در آن دنیاهای ظلمانی و زندگی نکبت آورشان درو خواهند کرد. من و دیگر ارواحی که در معیت آنان بودم زیاد نمی توانستیم در جهان دوم روحی توقف داشته باشیم زیرا همنشینی و مصاحبت هرچند کوتاه مدت با آنها، ممکن بود باعث سنگینی و ثقل روحی ما گردد و همین امر می توانست سبکبالی و قدرت پرواز ما را به سوی جهان های روحی بالاتر نقصان ببخشد. پس می بایست به سرعت از دنیاهای روحی سفلی مثل جهنم و اعراف عبور کنیم و تقریبا تمام ارواحی که مقصدشان به سوی بهشت بود، علاوه بر موضوع یاد شده به سبب ذوق و شوقی که برای رسیدن به جهان های اعلی روحی داشتند، هیچ توقفی در این دو جهان را جایز ندانسته و به سرعت از آن عبور می نمودند.

اما به قدری جهان دوم روحی بزرگ و گسترده بود که علیرغم سرعت زیاد در جابه جایی و صعود، اما همچنان ظلمات و تاریکی بر محیط پیرامونمان حاکم بود. یادم هست که بعد از گذشتن از چندین شهر خراب و ویران، به دشت ها و بیابان های وسیع و لم یزرع و خشک و بایری رسیدیم که بجز حیوانات درنده و خزندگان گزنده مثل مار و سوسمار که در خاک های تفتیده و خشک از سوراخی به سوراخی دیگر می خزیدند هیچ موجود زنده دیگری را نمیدیدیم. تا آنکه بالاخره به مرزهای خروج از جهان دوم روحی رسیدیم و عبور از این مرزها به قدری شوک آور و تکان دهنده بود که حقیقتا تکانه های ناشی از آن و صیقلی که بر اثر اصطلاک مولکولی از حدفاصل این دو جهان روحی بر ما وارد می شد، شبیه نوعی مرگ و تولد دوباره برای ما بود. با عبور از این جهان و ورود به جهان دیگر یعنی جهان سوم روحی، انگار در اقیانوسی از نور غوطه ور شدیم که از شدت این نورانیت در ابتدا هیچ جایی را نمی توانستیم ببینیم و باید اعتراف کنم که ورود به این دنیای نورانی برای من بسیار تکان دهنده و عجیب بود. اگر بخواهم مثالی بزنم مانند این است که شخصی ساعتها در تاریکی باشد و ناگهان بوسیله یک منبع نورانی محیط تاریک وی را روشن کنند، حتما درک خواهید کرد که در ابتدا آن شخص از تایش این نور قدرتمند دچار چه وضعیتی خواهد شد. ما نیزهمین حالت را تجربه کردیم و درابتدای وردمان به جهان سوم روحیس قادر به رویت هیچ چیزی نبودیم.

سوال: اگر بخواهیم یک نتیجه گیری از دو جهان یاد شده یعنی جهنم و اعراف داشته باشیم آن نتیجه گیری چیست و اینکه درنهایت چه افرادی در این دو جهان گرفتار و دربند می شوند.

جواب: بله، همانگونه که گفتم این دو جهان دارای گستره و پهنای بسیار بزرگ است و هر روحی که نتواند امتیارات لازم را در زندگانی قبلی خویش درجهت صعود به طبقات و جهان روحی اعلی کسب کند، در این دو جهان زمینگیر خواهد شد. انسانهای گهنکار و انسانهایی که با فعل و گفتار و توانایی های خویش به ستمکاران و بقای آنان در جوامع کمک نمودند نیز جزء گناهکاران محسوب گشته و با ولی و سرپرست خویش محشور می گردند. در دنیا انسانها به دو بخش تقسیم می شوند یا خودشان مرکز و ثقل و مراد دیگران هستند و یا اینکه مرید و پیرو دیگرمی باشند. اینان در جهان پس از مرگ نیز در یک محل و مکان با یکدیگر محشور شده و به سبب آن همراهی ها و تشکیل جبهه بندی های باطل در دنیا، در جهانهای اسفل روحی نیز مجبورند با یکدیگر عذاب مشترکی را تحمل نمایند. اتفاقا یکی از چالشها و درگیریهای مردمان دربند در جهنم واعراف این است که دو گروه مراد و مرید به همدیگر خرده میگیرند که چرا اسباب بدبختی و گرفتاری یکدیگر را مهیا نموده اند. زیردستان به اربابان و روسای دنیای اشان می گویند چرا اینک آن همه طرفداری و هواداری ما از شما در دنیا، اینجا به کارمان نمی آید و حتی همین موضوع وضعیت ما را نیز بدتر کرده است پس لعنت خداوند بر شما باد که ما را فریب دادید. و ازسوی دیگر اربابان و صاحب منصبان به زیردستان و جماعت پیرو خویش این خرده را می گیرند که اگر چاپلوسی و هوادارای شما جماعت نادان نبود ما تشویق به ادامه ظلم و جور به همنوعان خویش نمیشدیم و اینگونه است که تا مدتهای مدیدی درگیریهای شدیدی بین رئیسان، اربابان و صاحب منصبان با زیردستانشان باعث چشیدن طعم نوعی عذاب و سختی طاقت فرسا برای ساکنان دو جهان روحی اسفل خواهد شد.

روح همراه من از کنار من برخاست و من دیدم که پارک خلوت و هوا تاریک شده، من نیز برخاستم و با ایشان قدم زنان به قسمت مرکزی پارک که یک حوض بزرگ با فواره ای پرآب  در آن قرار داشت رسیدیم. عده ای مردم از کنار ما می گذشتند و برای من جالب بود اینها نمیدانستند الان چه روح متعالی و بزرگواری در کنار من و آنها درحال قدم زدن می باشد. و خیلی دوست داشتم بدانم که اگر این مردم می دانستند که همراه من یک روح بزرگ و متعالی است که تجسد یافته است، چه عکس العملی  از خود نشان می دادند. ایشان در اولین پیچ به کوچه باغ باریکی پیچید بسیار متفکر و با وقار قدم می زد و انگار در دنیایی پر از رمز و راز غوطه ور بود. به ایشان گفتم یکی بزرگترین گناهانی که انسان ممکن است مرتکب شود چیست؟ ایشان جواب دادند: انتحار. من گفتم یعنی تا این حد عمل خودکشی عملی ناپسند و نکوهیده است؟ ایشان فرمود: شاید فکرش را هم نتوانی بکنی که چقدر این عمل مشمئزکننده نزد خداوند بزرگ زشت و ناپسند است.

باز پرسیدم: به غیر از انتحار چه گناهی خبیث و ناپسند است؟ ایشان فرمودند؛ قتل نفس. زیرا در این دو عمل یک سلسله از زنجیره تولد اصلاب و امهات بشری گسسته شده و بر تقدیر و قضای الهی در روند طبیعی زایش و خلقت وقفه بوجود می آید و این ضایعه ای بسیار ناگوار و حزن انگیز در دستگاه الهی است.

با گفتن جملات بالا من به وضوح دیدم که حالت چهره روح همراهم چقدر درهم رفت و دچار ناراحتی و رنج درونی گشتند. ایشان سپس برگشت و به من نگاهی عمیق و ژرف کرد و فرمود: درباره این موضوع یعنی گناه کبیره انتحار تا آنجا که می توانی به مردم آگاهی بده و به ایشان گوشزد کن که خودکشی و انتحار از گناهانی است که تا مدتهای زیادی روح را در چنبره دردناک حوادث و رخدادهای ترسناک زندگانی تاریک پس از مرگ گرفتار خواهد ساخت.

آن گاه با تاکید از من پرسیدند: آیا طاقت و توان مشاهده یک روح بدبختی که به واسطه عمل انتحار به حیات دنیایی خویش پایان داده است را داری؟ من بدون شتاب گفتم: بله. ایشان فرمودند: پس خود را مهیا کن که بزودی یکی از آن ارواحی که از رحمت و مغفرت الهی بی نصیب گشته را در خانه خود ملاقات کنی تا شاید عبرتی باشد برای سایرین.

با گفتن این جملات، روح همراه را دیگر درکنارم ندیدم. اگرچه وجود مبارک ایشان را همچنان در کنار خود حس کرده و از رایجه و عطرحضورش سرمست بودم و به این فکر فرو رفتم که خود را آماده حضور روحی دیگر درمنزلم نمایم. اگرچه این روح نه تنها یک روح متعالی و حتی معمولی هم نبود بلکه یک روح گنهکاری بود که به گفته روح دوست و همراهم جهت عبرت و تنبه قرار بود در یکی از شبهای پیش رو میزبان وی باشم.